آرادآراد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
آوینآوین، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

مادرانه ای برای پسرم

هشت ماهگی

1393/3/28 22:18
نویسنده : ناهيد
696 بازدید
اشتراک گذاری

آرام جانم هشت ماهه شد ...

این وروجک هشت ماهه اینروزها از این سوراخ به آن سوراخ سرک میکشد و همچون یوزپلنگ ایرانی دستانش را بر زمین میکوبد و با صلابتی مثال زدنی چهار دست و پا تمام عرصه خانه را می پیماید . از هر چیزی میخواهد بالا برود میز ، صندلی نهار خوری ، دیوار ، شومینه ، کشوهای آشپزخانه ، دراور اتاق خواب و خلاصه هر چیزی که فکرش را بکنید ، ولی شیرین ترین بخشش وقتیه مثلا تو آشپزخونه خیلی جدی مشغول کارم و شروع میکنه به قور زدن که بیا بغلم کن و اگر نروم دستاشو میکوبه روی سنگفرش کف آشپزخونه و سلانه سلانه میآد سمتم بعد دو تا کف دست گرم روی ساق پام میشینه و با تکیه کردن به پای من خودش رو بلند میکنه و می ایسته و با کف دستش به پاهام ضربه میزنه .

عاشق روزنامه است امان از این که من حواسم نباشه و یه جایی یه صفحه روزنامه دستش بیفته ، تمام اوراقش به قطعات مختلف پاره میشه و پسرم تمام این تکه تکه ها رو دونه به دونه در دست میگیره و با صدایی که گاهی بلند و کوتاه میشه شروع میکنه به خوندن، این وسط هم وقتی از خوندن یک تکه فارغ میشه میاندازدش زمین و میره سراغ قطعه بعدی ( آیکون قهقهه).

چیزی که تا حالا تو وبلاگ آراد ازش حرف نزدم علاقه شدید آراد به مارک چیز های مختلفه از وقتی دو ماهه بود میدیدم یه ربع تموم با مارک پیش بندش سرگرم میشه و بلند بلند براش آواز می خونه ولی این علاقه کم کم به مارک چیزهای دیگر کشیده شد مارک عروسک های پارچه ای مارک لباس های من، مارک پتو ، و حتی بارکد نصب شده گوشه یخچال ! آخر چرا؟!!

پسرک این روز ها شش وعده غذا می خوره خیلی هم با اشتها میخوره ولی همچنان خوب وزن نمیگیره ماه گذشته پانصد گرم وزن گرفت و چرا پنهان کنم  بله ناراحتم ...

پسرک هشت ماهه من همه هستی منی وقتی هشت ماه پیش تو رو بدنیا آوردم خیلی خوشحال بودم و خیلی شاکر ،ولی هرگز نمیدونستم تو انقدر شادی ، انقدر حس های زیبا و انقدر خوشبختی برایمان به همراه خواهی داشت . این روزها دارم از تو می آموزم وقتی می بینم روزی صد بار بلند میشوی و صد بار زمین میخوری دردت میآد و حتی گریه میکنی ولی باز هم برای صدو یکمین بار دستت رو به لبه میز میگیری که بلند شی به مادرت درس زندگی میدی کاش خودت هم هیچ وقت این درس رو از یاد نبری .دوستت دارم گرمای قلبم خیلی بیشتر از دیروز...

خدایا شکرت

پسندها (4)

نظرات (4)

✿مامان آروشا✿
31 خرداد 93 11:19
عزیز دلم هزارماشاا... به این شیر مرد کوچک خودم. مامان ناهید گلم نگران آراد جون گلم نباش همه بچه ها که تپلی نمیشن. مهم اینکه آراد جون با داشتن مامان گلی مثل شما از همه مواد غذایی بهره می بره. خدا رو شکر که آراد گلم باهوش و سلامته.بوسسس
ناهيد
پاسخ
مرسي عزيزم شما لطف دارين ولي واقعا إراد خوب غذا ميخوره حتي حريره بادوم هم كه درست نداشت رو جديدا خوب ميخوره هرچه كه واقعا مهم اينه كه سلامت و پر جنب و جوشه
مامان آروشا
31 خرداد 93 15:32
ناهید جان فکر میکنم آراد جون هم مثل دختر من جنب و جوشش زیاده و همه رو می سوزونه. واقعاً مهم اینکه سلامته و از نظر رشدی نسبت به هم سن و سال هاب خودش چیزی کم نداره.
ناهيد
پاسخ
دقيقا اين وروجك كه يه لحظه قرار نداره
مامان کسرا
3 تیر 93 8:48
شیرینی این لحظات،گوارای وجودت ناهیدجان آرادم؛ خدای مهربان پناهِ همیشگیه لحظاتت
ناهيد
پاسخ
Merci
عاطفه مامان ستیا
3 تیر 93 21:40
وای وای ماشالله به این چشمااااااا ببخشید ناهید جون دیر سر زدم بهت خیلی سرم شلوغ بودماشالله آراد جون داره بزرگ میشه هاااااا و البته مثل ستیا عاشق مارکهههههه
ناهيد
پاسخ
سلام عزيزم اين چه حرفيه عاطفه جون يعني فكر ميكني من نميدونم بچه داري چقدر كم برا آدم وقت ميذاره در ضمن شما هر وقت تشريف بياريد بدمتون بر چشم