ده ماهگی
نور دیده ام ده ماهه شد.
ده ماه است که عاشق ترم ، ده ماه است که مومن ترم و ده ماه است که من یک مادرم.
آراد من در ده ماهگی دارد سعی میکند که به تنهایی بایستد گاهی دستانش را از تکیه گاه رها میکند ولی کمی بعد با شتاب به تکیه گاهش آویزان میشود .
هیجان انگیز ترین اینکه نهایتا پسرکم دندان دار شد درصبح گاهان نوزده مرداد هزارو سیصد و نود و سه وقتی داشتم دایپرش رو عوض میکردم و برا اینکه از دستم در نره میخندوندمش و بازی میکردیم متوجه شدم یه دونه کوچولو برنج از لثه ها زده بیرون ،در آمدن این مروارید کوچولو ، من رو اذیت نکرد کاش پسرک رو هم آزاری نرسانده باشد.
پسرک تا موسیقی پخش میشه نی نای نای میکنه نه که فکر کنین چه مادر دلخوشی داره از اثرات عروسی های این دو هفته اخیره .
هفته پیش یک روزه رفتیم اصفهان عروسی محمد پسر عموی سهیل و این هفته عروسی احسان دوست قدیمی مامان و بابا بود . این عمو احسان آخرین بازمانده دوران مجردیمان بود که با نوشین زیبا ازدواج کرد و عروسی بسیار مجللی بود که خیلی هم خوش گذشت وقتی که ده ماه پیش درست بیست و پنج مهر ماه نامزدی احسان و نوشین رفتیم من هفته سی و هشتم بارداری بودم و دو روز بعدش شیرین پسرم بدنیا آمد و من خوشبخت ترین بنده های درگهش شدم .
چند روزی هست که غذاهای سفت رو اصلا نمیخوره حسم میگه به همین زودی ها سرو کله دندون دوم هم پیدا میشه خدا یا شکرت .
درست در ماهگرد ده ماهگی اش پسرک دو قدم بدون کمک راه رفته و بعد تلپی خورده زمین . این صحنه خارق العاده رو پدرش دیده وقتی پسرم پیش پدرش بود تا من بعد از یک ماه برم یوگا .یوگا رو به همه مادران و غیر مادران توصیه میکنم ، توازن و تعادل شگرفی که در جسم و ذهنتان ایجاد میکند بینظیر است ، حرفم رو جدی بگیرید در زمینه ورزش های مختلف تا حدی متخصص هستم .
شیرین کاریهای پسرک باز کردن تمام کابینت ها و کشو هاست و ریختن تمام زندگی من بیرون از کشو و من از روزی ده بار جمع کردن لباس هایم و کاسه ها و قابلمه هایم از روی زمین هرگز خسته نمیشوم . خدایا شکرت !
خدایا چاکرتم .
برای دیدن عکس ها بفرمایید ادامه مطلب
پی نوشت:ا ین پست دو روز پیش نوشته شده و همینطور که میبینید با دو روز تاخیر آپ کردم میتونین حدس بزنید چرا !