آرادآراد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
آوینآوین، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

مادرانه ای برای پسرم

یازده ماهگی

1393/6/27 18:59
نویسنده : ناهيد
480 بازدید
اشتراک گذاری

آرام جانم یازده ماهه شد. الان چهار زانونشسته کف زمین کیف من رو از اتاقم کشیده و آورده تا نشیمن و داره باهاش بازی میکنه .

مرد شش میلیون دلاری من ،شش تا دندون داره و این شش تا دندون تقریبا در فاصله دو تا سه هفته خیلی سخت در آمد . این ماه آخر ماه سختی بود شش تا دندون و اولین سرماخوردگی آراد ، اگر تب های پشت واکسن ها رو مریضی حساب نکنیم این اولین بیماری آراد بود .ظاهرا که سرماخوردگی ساده ای بود یه کم آبریزش بینی داشت و البته شب اول خیلی بد خوابید اغراق نمیکنم که هر پنج دقیقه بیدار میشد ولی شب بعد خودم از گلو درد خوابم نمیبرد تا حالا چنین گلو دردی نکشیده بودم و سهیل هم مثل همیشه کشیک بود ساعت چهار نیمه شب بود که زنگ زدم بیدارش کردم اون هم تلفنی تجویزی کرد ولی هیچ کدوم از دارو ها روتوخونه نداشتیم ناچارا با شربت سرماخوردگی آراد شب را به صبح رسوندم صبح شال و کلاه کردیم رفتیم خانه بهداشت گفتم حتما دکتری چیزی دارند خوب شرایط برا من یه کم عجیب بود کوزه گر تو کوزه افتاده بود .هر دومون ویزیت شدیم  التهاب شدید گلو و از نوع ویروسی. کاری نمیشد کرد جز صبر .

چه خانم دکتر خوبی داشتند . متخصص اطفال رو میگم به دلم کلی نشست قد و وزن پسرک رو هم اندازه  گرفت . 79 سانت قدش بود و نه کیلو و دویست وزنش . بعد هم امدیم خانه تا سوپ ماهیچه ای که اول صبح بار گذاشته بودم رو بخوریم . جای همه تان خالی!

بله البته که پسرم راه هم میرود . البته ترسو ئه کلا آراد تا مطمئن نباشه از عهده انجام کاری بر می آد اقدام به انجامش نمیکنه . اولین باری که سعی کرد از شومینه بره تو موفق شد . اولین باری که سعی کرد از تخت اتاق مهمان بره بالا موفق شد . اولین باری که سعی کرد از چهار پایه هایی که گذاشتیم دور تلویزیون بالا بره موفق شد و اولین باری که سعی کرد فاصله بین میز جلو تلویزیون تا کاناپه را راه بره موفق شد . با وجود این تا میبینه مسافت زیاده  چهار دست و پا میره و یا وقتی میتونه دستش رو به دیوار بگیره بره خوب حتما دیوار رو انتخاب میکنه . تلاشش برا راه رفتن و کشف کردن جهان برام خیلی جالبه .

همچنان شب ها تا صبح دست کم پنج بار بیدار میشه و شیر می خوره نمیدونم کی یک شب کامل رو تا صبح خواهد خوابید و یا من باید چکار کنم کاش مادر های با تربه ای که این صفحه دو نمیخونند راهنماییم کنند .

در ضمن سه هفته پیش دو روز رفتیم شمال اولین سفر تفریحی بعد از تولد آراد بود . دو سال بود که شمال نرفته بودم . انقدر خوش گذشت انقدر خوش گذشت که باورم نمیشد . این که با یه بچه ده ماهه سه نفری بدون دوستامون بریم سفر و انقدر خوش بگذره . دیگه همین در تدارک تولد یک سالگی پسرکیم . خدایا شکرت.

پسرک یک رقاص حسابیه با هر آهنگی شروع میکنه به رقصیدن ، در حالیکه ایستاده و تکیه میده به میز وسط نشمن دست راستش رو مشت میکنه و میبره بالای سرش و کاملا متناسب با ریتم موسیقی خودش رو تکون میده گاهی چنان مجذوب آهنگ میشه که هر چی بگم آراد ! آراااااااااااااااااد ! هیچ توجهی نمیکنه !

 یازده ماهگیت بر من مبارک ، شیرین پسرم .

خدایا گفته بودم چقدر چاکرتم !

 

برای دیدن بقیه عکس ها بفرمایید ادامه مطلب

 

 

پسندها (3)

نظرات (5)

عاطفه مامان ستیا
28 شهریور 93 1:27
چه عکسای نازیانشالله که دیگه خوب خوب شدینقربون این آراد زیبا و شیطونناهید جون ستیای منم شبی ده بار بیدار میشه و شیر میخورهکه بیشترش فکر میکنم بخاطر عادت به این کار باشهوایتولد یکسالگی خیلییییییییییییییییی حال میده
ناهيد
پاسخ
مرسي عاطفه جون پس طبيعيه فكر ميكردم شايد يه جاي كارم إيراد داره چون شام حسابي ميخوره ولي در طول شب هر دو ساعت بيدار ميشه مرسي كه از نگراني درم أوردي اره عاطفه جون به همين زودي شد يك سال ! باورم نميشه خدا رو شكر
mamane mim
29 شهریور 93 23:58
این معضل شب نخوابی یا بد خوابی چیز تازه ای نیست عزیزم ممکنه بعد از از شیر گرفتن درست بشه ممکن هم هست مثل میم ما که هنوز در سن ۴ سالگی بد خواب هست ، ادامه پیداکنه ...
مژده
30 شهریور 93 11:32
در مورد راه رفتن، پسر ما هم همینطوره که شما توصیف کردین. من هم برداشت اولیه ام این بود که آمادگی جسمیش از روحیش بیشتره ولی بعد به این نتیجه رسیدم که این هم فکر درستی نیست و هر وقت تعادل کافی پیدا کنه راه رفتنش هم بهتره میشه و واژه "ترسو" هم اصلن منصفانه نیست خواب شب هم همراه با شیر خوردن فراوان است. خیلی خوش بین نیستم به این زودیا خواب یکپارچه داشته باشن
ناهيد
پاسخ
مرسي به من اين عذاب وجدان رو منتقل كردي كه واژه بدي براي توصيف ترس پسرم انتخاب كردم و شايد منصف هم نباشم بقيه اش رو نمينويسم چون نميخوام من هم دلت رو بشكنم
مژده
8 مهر 93 16:20
یعنی من دل شما رو شکاندم؟ واقعا همچین قصدی نداشتم. کلا پرهیز از واژه های منفی درباره بچه و تربیتش خیلی سخته چرا که محیطمون و شاید حافظه امون آکنده از این واژه ها و برچسبهاست. منِ مادر هم که اجتناب کنم دیگران به کار می برند و البته که قصد بدی هم ندارند. ولی خب گاهی ممکن بچه متاثر بشه. مثلن بچه من چند وعده با اشتها برنج خورده مدام تکرار می شه که " شکموئه" "رشتیه" " پلوخوره" با ذوق و شوق و محبت هم تکرار می شه ولی... قصدم دل شکاندن نبود و می دانم که مادرها خیلی مستعد عذاب وجدان هستند. البته که به کار بردن یک واژه منفی آن هم توی یک صفحه عشق و تحسین خطای نابخشودنی نیست.
✿مامان آروشا✿
27 مهر 93 12:20
ناهید گلم سلام, نمیدونی چقدر دلم براتون تنگ شده. توی این مدت هر وقت تونستم سری به اینجا بزنم, جزو اولین گلهایی بودی که بهش سر میزدم و خبری ازتون میگرفتم. به خاطر تاخیر پیش اومده شرمنده. شرایط کاریو مریضی های پشت سرهم خودم و آروشا و همسری، هم مجال سر زدن رو ازم گرفته بود هم دل و دماغش رو. یکی از مریضی ها، گلو درد شدیدی بود که گویا ویروسش به شما هم سری زده. میدونم چی کشیدی منکه همش دعا میکردم آروشا مثل من مریض نشده باشه و گلو درد نداشته باشه. خداروشکر که حالتون خوب شده. ماشاا... به گل پسر خودم. ناهید جان از همین الان معلومه که آراد پسر باهوش و باتدبیریه. همینکه با وجود کوچکیش در مورد کارهاش فکر میکنه عالیهه. در مورد خواب، من هم مثل شما فکر میکردم و میکنم ولی آروشا هرچقدر بزرگتر میشه شبها بهتر میخوابه. مطمئنم آراد گلم هم همینطوره. آروشا الان تقریبا شبها 2 تا 3 بار بیدار میشه. بگذریم از بعضی شبها که کلاً خیلی بیقرار و بی تابی میکنه و به قولی نق میزنه. عزیزم همیشه به سفر و خوشی. پیشاپیش هم تولد پسر گلت رو بهت تبریک میگم. امیدوارم همیشه خوب و خوش و سلامت باشین.