ما به معجزه ایمان داریم ، ما مادریم
امروز معجزه چهل ونه سانتي من يك سأله شد خداوندا تو ميداني كه امروز چقدر مؤمن ترم ! اصلا مادر ها هميشه مؤمن ترند. چگونه مؤمن تر نباشم وقتي پسركم چنين شيرين از اين سو به ان سوي خانه ميدود . چگونه مؤمن تر نباشم وقتي گرماي جانم با تلاشي مثال زدني سعي ميكند حرف بزند و منظورش را بيان كند . چگونه مؤمن تر نباشم وقتي عاشقترم. چگونه مؤمن تر نباشم كه وقتي دلم ميگيرد يا جانم به دردي ميسوزد معجزه ام لبهاي كوچكش را روي گونه هايم ميگرداند كه مادرش را ببوسد. پسرم ميخو اهم بداني كه چقدر به زندگي من شادي دادي چقدر به دانسته هايم عمق دادي . پسرم ميخو اهم بداني كه چقدر از داشتنت مغرورم و چقدر به تو موجود كوچولوي مهربان افتخار ميكنم وقتي با خوشرويي و خنده مهربانت از همه استقبال ميكني . پسرم ميخواهم بداني كه چقدر به زندگي من معنا دادي ! خداوندا سپاس سپاس و سپاس ما پنجشنبه بیست و چهارم مهر ماه تولد دردانه ام را در کنار پدر سهیل و مادرمن و جمعی از دوستانی که دوستمان دارند جشن گرفتیم . درست به همین دلیل مدتی است چیزی ننوشتم در گیر تولد آراد و مهمان داری بودم یک هفته ای هم پدر سهیل و خواهر و شوهر خواهر ش و دختر شش ماهه شان مهمانم بودند و همزمان در گیر برنامه ریزی و تهیه و تدارک جشن تولد آراد بودم در یک کلام خیلی خیلی خسته شدم برای پسرم هر چه کنم خستگیش شیرین است . نمی خواهم بگویم شب بی نظیر مادر شدنم را تلخ کردند که هرگز نمیتوانند اما این را نوشتم که یادم بماند لازم نیست آدم ها را صد هزار بار امتحان کنیم همان صد مرتبه اول کافی است. پسرک چون عسلم در یک سالگی بخوبی راه میرود خیلی خوب و مسلط . تلاش بسیاری برای حرف زدن میکند حتی جملاتی آهنگین خطاب به من یا پدرش میگ.ید و همزمان هم دستانش را تکان میدهد که البته خیلی از اوقات ما معنایش را نمیفهمیم خدایا گفته بودم چقدر چاکرتم ! خیلی.... |