سيزده ماهگي
آرام جانم سيزده ماهه شد . سيزده ماهگي آراد خيلي سخت گذشت . هفته اول سيزده ماهگي إسهال و سر كله دو تا دندون كه يكيش اسياب بود و خيلي أذيت شد و هفته اخر اولين سرما خوردگي جدي و اولين انتي بيوتيك !
اشكارا بد قلق شده از بغلم پايين نمي اد فرصت غذاخوردن هم ندارم ديگه غذا درست كردن كه هيچ ! خودش هم خيلي بد غذا شده خيلي سخته كه با اين شرائط مرتب غذا درست كنم و همه اش راهي سطل زباله شود نميدونم شايد همه از عوارض سر ماخوردگيه اميد وارم چهارده ماهگي روزهاي بهتري باشند . پسرك اشكارا نيم كيلو وزن كم كرده به مهتاب ميگم ميدوني برا گرم گرم وزن گرفتن اين بچه چقدر زحمت كشيدم حالا چه كنم
اين روز ها خسته ام خستگي زيادگاهي تعادل عصبيم رو بهم ميريزد و بعد عذاب وجدان ميگيرم كه اي چه مادر بدي هستم و پرستار گرفته بودم بهتر از من مادري ميكرد و هزار ان أشك و آه !
چند روز بعد
سرماخوردگي اراد ظاهرا بها شده بود كه ناگهان چند شب پيش تب با شدتي بي سابقه بر گشت دوباره استامينوفن دوباره بروفن ! تب تا چهل درجه بالا رفت ولي حتي تب چهل درجه هم از شيطنت هايش كم نكرده بود طوري كه سهيل به درستي درجه شك كرده بود و نهايتا با تغيير دادن انتي بيوتيك ألان بيست و چهار ساعتي هست كه تب نكرده
خداوندگارا هيچ پدر و مادري را با سلامتي فرزندش مورد ازمون قرار نده
خدايا سپاس كه سلامتي فرزندم را به او بازگرداندي
خدايا چاكرتم
پسرك در ارتباط كلامي بسيار پيش رفت كرده يك پست كامل در اين مورد خواهم نوشت اين روزها بأهم بازي هاي مختلفي ميكنيم كه در أون مورد هم خواهم نوشت