جِِِِِِیـــــــــغ !
چند روزی هست که یاد گرفته جِیـــــغ بزند آن هم چه جیغ هایی کاملا بنفش . آدم فکر میکنه بچه چه دردی میکشه که چنین جیغی میزنه !
آراد تمام اوقات بیداری من رو به خودش اختصاص میده . حتی ثانیه ای نمیتونه تنها بمونه ، تا تنها بمونه اول لب ورمی چینه بعد نغ میزنه بعد هم گریه . هر کی هم منو میبینه بهم مژده میده که الان روز خوبت هست فردا که راه بیفته دیگه به هیچ کاری نمیرسی ، آخه من همین الان هم به هیچ کاری نمیرسم بابا ! من موهام رو هم تو وقت اضافه شونه میکنم . حمام که نگو اگر سهیل خونه نباشه که امکان داره سه روز حمام نرم . حالا چه طور قرارهه بعد از راه رفتن دهنم صاف شه خدا میدونه .
سهیل انتفاد میکنه که من تحمل گریه های آراد رو ندارم و عصبی میشم و رفتارم منطقی نیست . شاید واقعا همینطوره ولی یه چشمه اش رو گوش کنید .
داریم از اصفهان میام تهران . از بیست کیلومتر مونده به قم آراد از خواب بیدار میشه و گریه ، گریه ، گریه . تمام مدت هم من تو بغلم دارم تکونش میدم ، با هاش حرف میزنم سعی میکنم بخندونمش ! ولی نخیر . به سهیل میگم مهتاب نگه داره عوضش کنم شاید کثیف کرده ناراحته .
به محض اینکه ماشین می ایسته پسرک آروم میشه ، عوضش میکنم شروع میکنه به خنده و فکر میکنیم همه چیز رو براهه و راه می افتیم و دوباره جیغ ، جیغ و جیــــــــــــغ به سهیل میگم بچه داره هلاک میشه یه جا نگه دار ! دقیقا به خاطر همین جمله نتیجه میگیریم من در برابر گریه های آراد دست و پام رو گم میکنم . نمیگم گریه های آراد برام اوقات فرح انگیزی رو ایجاد میکنه اما دلم میخواد بدونم بقیه مادر ها در این مواقع چی کار میکنن.
پی نوشت :
هوا انقدر سرد بود که نمیشد نگه داریم و آراد رو ببریم بیرون ماشین نهایتا مسیرمون رو کج کردیم رفتیم فرودگاه امام به محض توقف ماشین آراد آروم شد تو فرودگاه یه بیست دقیقه ای بغلش کردیم و قدم زدیم کلی با یه بچه نه ماهه تو فرودگاه آغون آغون کرد و دست پا تکون داد و تا سوار ماشین شدیم برگردیم دوباره شروع کرد به گریه تا خود تهران گریه کرد فقط وسطاش یه جرعه شیر می خورد که گلوش تازه شه . نهایتا تهران که رسیدیم از گریه خسته شد و خوابید .
آخر شب هم با انتقادات طولانی آقای همسر مواجه شدم که تو در برابر گریه های آراد دست پاچه و عصبی میشی ....