آرادآراد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
آوینآوین، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

مادرانه ای برای پسرم

شش ماهگي

1393/1/26 16:29
نویسنده : ناهيد
260 بازدید
اشتراک گذاری
دو روز مانده به شش ماهه شدنش . حجم اين عاشقي روز به روز بزرگتر ميشود ، تسخيرم ميكند ، جايي براي نفس كشيدنم باقي نمانده ! بايد چاره اي باشد از اين همه عاشقي ! الان خوابيده و در پانسيون طبقه دوم خانه بهداشت ساوه تنها صداي تيك تاك ساعت شنيده ميشود اگر اين صدا هم نبود فكر ميكردم با خوابيدن پسرك حتي زمان هم خوابيده. عادت خوابيدنش عوض شده تا يك ماه پيش خودم را ميكشتم به پهلو نميخوابيد اما الان تا به پشت بگذارمش خودش مي گردد به پهلو ان هم به همان سمتي كه من باشم . فكر ميكنيد چه ذوقي ميكنم وقتي پسركم غرق خواب به سويم ميچرخد! ميتوانم از خوشي بميرم! پسرم بزرگ شده و بسيار پر جنب و جوش . لحظه اي قرار ندارد باغلت هاي مكررش از اين سر به ان سر خانه ميرود . ميخزد . اواز مي خواند. عاشق اواز خواندن من است ! يك نفر هم در دنيا پيدا شد كه عاشق اواز خواندن من بشود اينكه ميگويند عشق كور است بيراه نميگويند ، حتي گاهي نا شنواست. براي چهاردست و پا رفتن خيلي تلاش ميكند باسنش را از زمين بلد ميكند روي زانوانش ولي هنوز دستانش براي بلند كردن بالا تنه اش ناتوانند . از اين همه تلاشش سر مست ميشوم . عاشق اب است . هر جا شير اب ببيند دستانش را دراز ميكند كه مي خواهم دستانم را بشويم و سعي ميكند اب را در مشت كوچكش بگيرد و آب هي از دستانش فرار ميكند دوباره مشتش را باز ميكند و ميبندد ولي باز هم آب فرار ميكند و پسرك هيجان زده جيغ ميزند . صَد ألبته كه پسرك بغلي شده و انتظار دارد بغلش كنم ان هم نه اين كه در آغوشم بأشد ومن راحت بنشينم بايد در تمام خانه بگرديم و ايشان هي چيز هاي جديد ببينند و ذوق كنند، جيغ بزنند و به همه چيز دست بزنند و اگر مامان حواسش نباشه يك كمي هم از هر چيز كه شد مزه مزه كنند. خدا يا بزرگيت را شكر كمي هم از احوالات خودم بنويسم خوبم اگر كمر درد هاي شبانه از بغل كردن هاي آراد را به حساب نياوريم كاملا خوبم . درس و مدرسه هم كه كلا به كنار.كارو بار هم كه صحبتش را نكنيد كه به خدا ناراحت ميشم. حالا كه آراد شش ماهه شده بايد يه فكر أساسي بكنم به استخدام يه پرستار برا دو يا سه روز در هفته فكر ميكنم كه بتونم تو اين دو روز رو دانشگاه تمركز كنم شايد هم از پروژه اي چيزي ! هفته پيش به إصرار من آراد رو برديم پيش متخصص نوزادان ويزيت شه نگران كم وزن گرفتنش بودم در طول يك ماه و نيم ، هشت صَد گرم اضافه كرده بود هر چند رشد قد و دور سرش خوب بود. خلاصه با يه ليست بلند بالا سوال راهي مطب دكتر عرب حسيني شديم .دكتر مردي است بسيار خوش برخورد و پر از انرژي مثبت ، در روز هاي اول تولد آراد أون موقعي كه تا بچه نق ميزد هر كي از راه ميرسيد ميگفت يا شير مادرش كمه سير نميشه يا شير مادرش غليظه بچه دل درد ميگيره و خلاصه هر إيرادي هست از اين مادره ، دكتر با برخورد خوبش به من آرامش ميداد. قد و وزن اراد رو گرفت و گفت همه چيز خوبه و اگر مثل ماه هاي قبل وزن نگرفته فقط به علت فعاليت زيادشه كه اين خيلي هم خوبه و برنامه غذائي آراد رو تنظيم كرد.گفتم شيطنت مجال شير خوردن به پسرك نميدهد با كوچكترين صدايي از آغوش بيرون ميجهد گفت بايد باهاش بسازي . از لذت هاي اين روزهايمان ننوشتم اين روزها وقتي دو نفره ايم يعني سهيل تهران نيست آراد رو ميگذارم تو كالسكه اش و راه ميافتيم به تهران گردي آراد هم خيلي دوست داره در اين رهگذر خودم هم خريد ميكنم . كشو روسري هام داره پر ميشه از شالهاي طرح دار رنگارنك . بي صبرانه منظر روزيم كه با هم بريم پارك يا تو حياط خونه يه فوتبال مشتي بزنيم همون طور كه با داداش هام بازي ميكرديم. امروز بيست و پنجم فروردين ماه هزار سيصد و نود وسه در ساوه ايم و فردا عازم اصفهان! خبرهاي خوشي در راهند . خواهم نوشت.
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

عاطفه مامان ستیا
27 فروردین 93 16:22
خوش خبر باشی خانومییییییییراستی چه کار خوبی میکنی که آرادو میذاری تو کالسکه و میری واسه تهران گردی من که تا دانیال نباشه اصلا باستی نمیرم بیرون دنی هم که همشششش از صبح تا شب سر کاره و منو دخملی تو خونه ایم هرچند که الان وقتی میبینم که هوا خوب شده وسوسه میشم که باستی جونم بریم بیرون هر روز هم میگم فرداااااا
ناهيد
پاسخ
سلام عاطفه جونم تو خونه نشستن خيلي سخته الان هم كه هنا خوبه امتحان كن تو تازه راحت تر هم هستي چنان فكر كنم مشكل هر دو ساعت شير دادن رو نداري