آرادآراد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
آوینآوین، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

مادرانه ای برای پسرم

کلا

1393/1/31 12:07
نویسنده : ناهيد
330 بازدید
اشتراک گذاری

 

1-سرش رو گذاشته روي بازوي راستم، چشم در چشم من ،شير ميخورد . دست راستش رو بلند ميكنه كف دستش رو ميگذاره رو گونه ام كف دستاش داغه . داغ مثل دستاي پدرش . كف دستش روي گونه ام ميلغزد چانه ام را نوازش ميكنه و كمي بالا تر رو لب هايم متوقف ميشود . لب هايم را جمع ميكنم كف گرم دستانش را مي بوسم . دهانش را باز مي كند سرش را كمي عقب ميبرد و ميخندد.

 

٢- دخترك چشم دوخته به من ،چشم هايش آشنا است ولي نگاهش را نميشناسم . وقتي نگاهم ميكند نميدانم چقدر ميشناسدم . سرش را يك سمت تكان ميدهد دهانش را باز ميكند . حالا در نگاهش خواهش است. به سينه ام مي چسبانمش ، از شيره جانم مي نوشد . كمي بعد آرام گرفته در آغوشم. نگاهش ميكنم ، پيشاني زردش را نوازش ميكنم . حالا كه در آغوشم خفته بيشتر ميشناسمش.

 

٣- يه عكس دستش گرفته أورده نشونم ميده كه بيا پسرت رو ببين عمه اش داره ماچش ميكنه! عكس رو نگاه ميكنم سي و سه سال قبل ، سهيل تو روروىكه و هيوا داره ميبوسدش .از سهيل پشت سرش، گوشش و نوك  خارجی چشماش و نيم رخ بيني اش معلومه ، با شك به تصوير نگاه ميكنم سر تکون میدم . مهرداد میگه بدین من ببینم بگم .عکس رو از دستم میکشه نگاه میکنه میگه چشم و ابروش که اصلا شبیه نیست بینی اش هم سر بالاست بینی سهیل اینجوری نیست . قهقهه میزنه و درحالیکه عکس رو بر میگردونه میره . ولی او رو میکنه به من که گوش های پسرت و ببین . با حرف مهرداد چر رو شدم میگم مامان جون گوش های سهیل خیلی بزرگه آراد گوشش هاش خیلی کوچیکه .... بابا نگاه میکنه میگه نه گوش هاشون شبیه نیست...... این پروژه شباهت کی تموم میشه ؟

 

4- کاش یاد بگیریم از لطف بقیه تشکر کنیم . خود سانسوری کردم ....

 

5- روز مادر مبارک می خواستم یه پست برا روز مادر بنویسم ، یا وقتش نیست یا حسش ، یا هیچکدوم نمیدونم

 

 6- سهیل رفته ساوه و من اصفهان بدون او اضطراب دارم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سحر
1 اردیبهشت 93 0:40
سلام گلم.... عید خوش گذشت؟؟؟؟ بازم مثل همیشه زیبا نوشتی... بیا بگو (دخترك چشم دوخته به من ،چشم هايش آشنا است ...) کی رو میگی؟ هیوا دختر عمه آراده؟ بهش شیر دادی؟؟؟؟؟
ناهيد
پاسخ
سلام سحر جون ، عيد در كل خوش گذشت ، اگر من انقدر حساس نبودم خيلي بيشتر هم خوش ميگذشت ، مرسي كه از نوشته هام خوشت اومده ، و هيوا عمه اراده ، كه من به دخترش شير دادم، هيوا هنوز شير نداشت بچه زرد شده بود. ألبته الان ديگه مامانش شيرش خوب شده .
عاطفه مامان ستیا
2 اردیبهشت 93 19:34
بی حایتو نبنیم ناهید جونراستی روزت مبا خانومی
ناهيد
پاسخ
سلام عاطفه جون ممنونم روز تو هم مبارك مامان خانمي
عاطفه مامان ستیا
3 اردیبهشت 93 21:28
چقدر کامنت قبلیم نصفه و نیمه بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناهيد
پاسخ
وإلا نميدونم چرا ؟