گاه سوي وفا روي گاه سوي جفا روي
١_داشتم دايپرش رو عوض ميكردم و هم زمان با بابا كه تو چهارچوب در أيستاده بود حرف ميزدم
- بابا جان آراد رو عوض ميكنم بهش شير ميدم ميگذارمش پيش شما ميرم تا سر خيابان نظر يه سري مطلب دارم بدم برام تايپ كنن .
يهو پسرك لب ورچيده ميزنه زير گريه حالا هر چي قسم مي خورم كه مامان نميذارمت خونه با خودم ميبرمت آروم كه نميشه.
٢_ آراد رو تخت داره واسه خودش غلت ميزنه و اينور أونور ميره و هيوا ميخواد آروغ دريا رو بگيره ، دريا رو بغل ميكنم كه آروغش رو بگيرم ، اراد روشو بر ميگردونه بهم خيره نگاه ميكنه ميگم مامان اين دختر عمه ات هستش چه نازه. پسرك لب ورميچينه ميزنه زير گريه.
٣_ از شدت كمر درد امروز نمي تونستم از تخت بيام پايين . تمام صبح رو ميلنگيدم . اراد هم امروز بد قلق تر از هر روز بود و لثه هاش از هميشه بيشتر ازارش ميداد . عمه پروانه(يكي از عمه هاي سهيل) اومد اراد رو از بغلم گرفت كه باهاش يه كم بازي كنه بلكه من هم نفسي بكشم . فورا ميگه ناهيد جون بچه رو بگير پروانه خانم خسته ميشن.اي خداااااااا بعد سهيل ميكه اصفهان باشي كمك داري مي توني درس بخوني.
٤_خدايا نميخوام برا تحمل بعضي آدم ها به من صبر بدي فقط برا تحمل همين يه نفر صبر بدي چاكرت هم هستم.
٥_ بيست ويكم أردي بهشت امتحان جامع كتبي و بيست و هشتم امتحان شفاهي دارم . محتاج دعام
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی