آرادآراد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
آوینآوین، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

مادرانه ای برای پسرم

سه ماهگی مبارک

1392/10/27 19:01
نویسنده : ناهيد
304 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم فردا شما سه ماهه می شوید . دقیقا سه ماه از آن روز رویایی که تورو برای اولین بار به آغوش گرفتم گذشت و چه شیرین گذشت. روزهای نوزادی شما مثل برق و باد گذشت و شما به سرعتی باور نکردنی دارین بزرگ می شین و من هر روز که میگذره دلم برای روز قبل تنگ میشه .

دلم برا لبخند های شما تنگ شده اون وقت هایی که به یه جا خیره میشدین و لبخند میزدین و من با خودم میگفتم پسرم فرشته نگهبانش رو دیده...

دلم برا خمیازه کشیدن های نوزادیت تنگ شده اون خمیازه های کشدار که بعدش دست و پات و تو هوا تکون میدادی و کاملا غیر ارادی بودن.

حتی طریقه شیر خوردنت وقتی میخواستی نوک سینه را بگیری و با کله ات نشونه میگرفتی ...

بله مادر اون روزها رفتند و من وقتی تو رو نگاه میکنم با تمام وجودم حس میکنم یک مرحله از زندگی پسرم سپری شد و تو چقدر پسر خوب و بی آزاری بودی نه زردی گرفتی نه کولیک روده داشتی ما از معدود پدر و مادر های خوش شانس بودیم .

این روز ها شما تمام روز را هشیارین و تمام وقت من به بازی کردن با شما و شعر خوندن میگذره ، چرا که شما اصلا دوست ندارین در طول روز بخوابین گاهی صبح ها یه نیم ساعت چرت میزنین مثل همین الان که من به سرعت اومدم اینجا تا برا ماه شمار سه ماهگی تان چیزی بنویسم . اما شب ها شما حدودا بعداز کلی تلاش من و بابا سهیل حدود های ساعت 9 به خواب میرین و تا ساعت 2 یه کله می خوابین ساعت 2 یه نق کوچولو میزنین که من بیدار میشم و به شما شیر می دم و بعدش می خوابی تا حدود های پنج صبح و اوضاع به همین منوال تا هفت صبح و نهایتا وقتی مامان ساعت هشت صبح چشم هاش رو باز میکنه می بینه شما بیدارین و تا چشم تون به مامان می افته زیبا ترین لبخند دنیا رو نثارم میکنین لبخندی که برای من دروازه بهشته .

خدایا سپاس که من کمترین روشایسته عبور از این دروازه دانستی آرزو میکنم بتونم از فرشته کوچولویی که تو دامن گذاشتی به خوبی نگه داری کنم و پسرم بنده نیک خصال تو باشد..

خدایا چاکرتم ....

پی نوشت:

آراد در سه ماهگی تقریبا 6کیلو و سیصد گرم وزن داره و قدش حدودا 63 سانتی متره .

دوباره نوشت:

مادر گاهی ، وقتی نگاهت میکنم حس میکنم دارم پدرم رو نگاه میکنم و اشک تو چشم هام جمع میشه ... نمیدونم دقیقا کجای صورتت انقدر شبیه پدرم هست ... حتما این تصادفی نبوده که قرار بود شما دقیقا در روز سالگرد فوت پدر بزرگتان بدنیا بیاین ، البته که تصادفی نبوده چون مادر در این دنیا هیچ چیز هیچ وقت تصادفی نبوده .

 پدر سلام ، از اون بالا سوار بال ابرها می دونم مواظب من و خانواده ام هستی ، دیگه برات دل تنگی نمیکنم چون تا دلم تنگ بشه آراد رو میبینم و تو رو میبینم ... امروز پنج شنبه است خیرات یادم نره..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

عاطفه مامان ستیا
27 دی 92 12:11
به به سلااااااااااام خوشحال شدم عکسای پسمل نازتو دیدمخدارو شکر که اذیت نشدین در نوزادی آراد جون من که پیرم در اووووووومد تا ستیا خانوم ما به اینجا رسیدولی خب بازم شیرین بود و منم کلی دلتنگ اون روزای اول میشم خیلیییییدر مورد بابا هم متاسف شدم خدا بیامرزتشون...