چهارده ماهگی
چهارده ماهه شد .
آراد من در چهارده ماهگی تلاش بسیاری برای حرف زدن میکند ، بده ، بگیر ، من ، من بـــــــرم ، بیا و خیلی چیزای دیگه رو به خوبی میگه .
از همه با مزه تر اون موقعی است که تو اتاقه و جلو چشمم نیست و صداش میکنم :
- آراااااد
- بله
سبک ترین وشیرین ترین بله دنیاست باور کنیدو نمیتونم اون لحظه قربون دست و پای بلورینش نرم .
آراد همچنان بسیار اجتماعی و خوش اخلاقه دیشب منزل یکی از دوستان مهمان بودیم آخر شب حتی بچه های هفت ساله هم نق میزدند ولی پسرک انقدر از بودن تو جمع خوشحال بود که نه تنها نق نزد موقع خداحافظی میخواست بغل همه بره و باهاشون خداحافظی گرمتری بکنه . یکی از مهمانها موقع خداحافظی بهم گفت : من هیچ وقت نسبت به پسر بچه ها هیچ احساسی نداشتم ولی پسر شما فوقالعاده شیرین و خوشرو است .تشکر کردم ولی نگفتم که نسبت به پسر ها کم لطفه ! نگفتم که چقدر پسرها موجودات شیرینی هستند نگفتم که پسر ها از آغوش مادرشان تمرین عشق ورزی میکنند . نگفتم پسرکم چنان مرا از عشق سیراب میکند که سرمای هر زمستانی گرم میشود نگفتم که عاشقانه ای که برای من میخواند سحر آمیز است جادویی ست . نگفتم که پسرکم با لبخندی کج دستان گرمش را روی گونه ام میگذارد و قلبم را لمس میکند .نگفتم که الان تمام مادر شوهر ها حتی بدجنس هاشون رو هم درک میکنم.