تب
بچه که بودم وقتی تب میکردم و مادرم قربان صدقه ام میرفت مگفت "- الهی تبت بیاد برای من جگر گوشه " معنی این جمله رو وقتی نیمه شب دیشب بلند شدم به آراد شیر بدم و دیدم بچه ام توی تب داره میسوزه فهمیدم .
دیشب و امروز سخت گذشت ، نبودن سهیل هم سخت ترش کرده بود .
پس لرزه های واکسن چهار ماهگی بود. تمام روز بی قرار بود و از بغلم پایین نمی آمد ،تا میگذاشتمش زمین فریادش هوا می رفت ، پاش رو هم نمیتونست تکون بده با یه فاصله پنج سانتی از زمین رو هوا نگهش میداشت.از ساعت 8 شب 10:15 هم یک ریز گریه کرد به هر شیوه ای متوسل شدم ولی آروم نمیشد فکر کنم نهایتا خسته شد شیر خورد و خوابید . خسته ام و ناتوان .
فردا داریم میریم اصفهان .دیگه همین ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی