آرادآراد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
آوینآوین، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

مادرانه ای برای پسرم

می خواد بایسته !

1393/3/5 22:45
نویسنده : ناهيد
451 بازدید
اشتراک گذاری

یک- ما بر گشتیم ، اشتباه نشه جایی نبودم ولی از اول امسال تا همین دیروز یه کله داشتم می دویدم . نهایتا دیروز جلسه شفاهی امتحان جامع برگزار شد و بسیار خوب پیش رفت ، انقدر خوب بود که دوباره ایمان بیاورم  به اون دستی که هیچ وقت فراموشم نمیکنه. دیروز ، چهارمین نفری بودم که رفتم تو اتاق ژوری و به طرز معجزه آسایی همه چیز فوق العاده پیش رفت درست انگار یک قدرتی خیلی بزرگ تراز من کلمات رو توی دهانم میگذاشت ، از اتاق که اومدم بیرون به بقیه بچه ها که منتظر پشت در ایستاده بودند گفتم : خیلی خوب بود ، خدا به مادرها کمک میکنه .

دیروز هم مثل هفته پیش آراد رو گذاشته بودم خونه مادر بزرگم ، پیش آیدا و آزاده عزیزم . هر چند که رفت و برگشتم کلا دو ساعت و چهل و پنج دقیقه بیشتر طول نکشید و پسرم نزد آدم های مطمئنی بود که خیلی دوستش دارند و تمام مدت باهاش بازی کرده بودند و از بغلشون پایین نگذاشته بودنش ،ولی پسرم دیشب مظطرب بود و من مادر این رو فهمیدم...

دو-پسرم خطرناک شده ، انقدر خطرناک که دستش رو به هر چیزی میگیره که از جا بلند شه .! خیلی زود نیست ؟! من هنوز برای این مرحله آماده نیستم ، خانه ما برای چنین مرحله ای خطرناکه ! درسته که اسباب اساسیه زیادی ندارم بوفه و دکور و اینجور چیزا تو خونه ما نیست ، از چیدن چیز میز های تزئینی روی میز و اینا هم لذت نمیبرم و در کل خونه ما یه خالیه بزرگه ، تا اینجاش برا آراد عالیه ! ولی تا دلتون بخواد پره از کنجهای تیز ، میز های کوتاه و سست ، شلف های شیشه ای وووو ...

فرصتی ندارم باید هر چه سریعتر خونه رو امن کنم برای وروچک شیطانی که برای ایستادن ، راه رفتن و دویدن بی قراره !

سه-امروز دوستم میگفت بچه ای که تا سه سالگی بهش نه نگن تا آخر عمرش بهتون نه نمیگه ! این جمله بد جور به دلم چسبید گفتم اینجا هم بگم شاید به شما هم بچسبه!

چهار- امروز رفتم تجریش ، برا خودم و آراد خرید کردم و از همه مهمتر برگ مو خریدم ، میخوام ویارونه درست کنم ، نگفته بودم ! شکوفه بسیار عزیزم داره مادر میشه ! خدایا شکرت که این همه نعمت دور و برم رو گرفته .

پنج - خدایا چاکرتم

برای دیدن عکس ها بفرمایید ادامه مطلب

 

پسندها (2)

نظرات (2)

✿مامان آروشا✿
7 خرداد 93 14:36
سلام مامان ناهید گل ممنون که به ما سرزدین. جواب سوالی که پرسیده بودین رو توی وبلاگ دخترم در پاسخ به سوالتون نوشتم (فکر میکنم از 8 ماهگی بتونین آراد جون رو با خودتون به استخر ببرین. ولی من خودم ترجیح میدادم تا وقتی که عضلات بدنش قوی تر بشه و یکم بیشتر متوجه محیط اطافش بشه صبر کنم). یک- مبارک باشه امیدوارم توی تمام مراحل زندگیتون موفق و پیروز باشین. نگران نباشین آراد جون مردیه برای خودش امیدوارم کم کم یادش بره. دو- بابا گل پسرمون شیطون و باهوشه دیگه. مامانی خیلی باید مراقبش باشی. یادتون نره برای پیریز های برق هم محافظ تهیه کنید. سه- جمله قشنگیه ولی مگه میشه به بچه ای که مدام اصرار داره به گاز و سیم برق و ماشین لباسشویی دست بزنه نه نگفت. من فکر میکنم منظورشون از نه گفتن چیز دیگه ای باشه. فکر میکنم بهتر باشه برای بچه چند تا مورد برای انتخاب بزاریم و بهش بگیم از بین این موارد هر کدوم رو خودت خواستی انتخاب کن. اینطوری هم محدودش نکردیم هم اعتماد به نفسش رو بالا بردیم. چهار- مبارک باشه. ااهی به خیر و شادی. پنج- به خدا می سپارمتون
مامان کسرا
18 خرداد 93 8:52
عزیزِ نازم آرادم زنده باشی قشنگم